كيانكيان، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 15 روز سن داره

فرشته كوچولوي ما

بدون عنوان

آقا کيان شما انقدر به قفل و لولا علاقه داري که ديگه مجبور شديم صندلي زير پاهاي کوچولوت بذاريم تا انقدر بازي کني که خسته بشي هميشه بايد يه نفر شما رو بغل کنه تا با کليد در باز کني و ....ديگه همه از دستت فرار ميکنن   ...
3 مرداد 1391

بدون عنوان

واي قربون اون خنديدنت مادر که جديدا قشنگ تو دوربين نگاه ميکني و ميخندي واي چقدر عصباني هستي گل پسر     ...
3 مرداد 1391

بدون عنوان

کيان جان شما اينجا با دوستت ايليا تو پارک داشتي موتور سواري مي کردي و حسابي داشتي کيف مي کردي ولي ديگه آخراش عصبي شده بودي واي مادر جون تولدت مبارک   کيان کوچولو رفته بود فست فود منتظر بود که غذاشو بيارن     ...
3 مرداد 1391

عکسهای پایان 10 ماهگی پسرم

  اينجا واقعا مثل يه فرشته هستي گل پسرم ماماني اين روروک مخصوصت بوده  که وقتي خونه خودمون بوديم تو از اين استفاده مي کردي انقدرم که با سرعت حرکت مي کردي باهاش که ما همش مي ترسيديم به جايي بخوري ديگم برات کوچيک شده بود ولي روروک خوني ماماني خيلي استاندارده اصلا نمي تونستي حرکات انچناني توش انجام بدي ديگه   ...
30 فروردين 1391

بدون عنوان

خوب مامانی اینم همون روروکت هست که دیگه نمی تونی حسابی مثل اون روروکت که باهاش میدویی راحت باشی سرعت گیر داره عزیز دلم شرمنده ...
27 اسفند 1390

بدون عنوان

 گل پسرم می خواستم خاطره دراومدن اولین دندونتو برات بنویسم که چه اتفاقاتی برات اوفتاد : روز چهارشنبه ٢٨/١٠/١٣٩٠بود شام خونه مامانی بودیم  ساعت ١١ شب بود که برگشتیم خونه تو اولش داشتی بازی می کردی اصلا خوابت نمی برد شد ساعت ١ نصف شب هنوز نخوابیده بودی مدام داشتی بهونه گیری می کردی بعدشم دیگه انقدر گریه کردی که گوله گوله اشک می ریختی دیگه ما ترسیدیم ساعت ٢ بود که بابایی مجبور شد بره داروخانه برات ژل بی حس کننده لثه بخره ساعت ٣٠/٢ دقیقه بود که بغل من بودی بابایی دستاشو شست تا ژل و روی لثه ات بماله که متوجه شد دندون گل پسرمون دراومد بابایی همچین با ذوق به من نگاه کرد و گفت دندونش درآمد که اولین...
3 بهمن 1390